دکتر فرضی روانشناس بالینی و مدرس دانشگاه
این پیشفرض که بخشش میتواند به سلامت کمک کند، انگیزه بسیاری از پژوهشهای حوزه بخشش شدهاست. برای درک بیشتر تأثیر بخشش بر سلامت، بهتر است پاسخ مقابل بخشش، یعنی دشمنی و کینهتوزی را در نظر گرفت. این پاسخ یکی از عوامل بیماریهای قلبی ـ عروقی و دردهای مزمن است؛ اما مهمترین تأثیر بخشش بر سلامت روانی، کمک به بهبود کیفیت ارتباطات و مناسبات بین فردی است .بخشش، معجزهای است که معدودی از ما قادریم آن را تجربه کنیم. ظاهراً هیچکس با استعداد ذاتی برای بخشیدن به دنیا نمیآید و هرگز نمیتوان فشاری را که بخشیدن بر شانه یک انسان عادی میگذارد، دست کم گرفت. وقتی احساس میکنیم کسی عمیقاً آزارمان داده است به این مرحله دشوار میرسیم که آیا باید بگذاریم این رنج روی دلمان سنگینی کند و همه شادمانیمان را با خود ببرد، یا باید از معجزه بخشش برای درمان زخمهایی که استحقاق آنها را نداشتهایم، استفاده کنیم؟ همه ما باید از خراشهایی که برمیداریم، این هنر را یاد بگیریم و یادگیری ما هم تقریبا ًهمیشه خلاف خوی و خصلت ماست.تا وقتی لازم است کس دیگری را ببخشد، سخنرانیهای طولانی ایراد میکنیم، ولی در میان ما کم هستند آدمهایی که وقتی ظالمانه از سوی کس دیگری آزار میبینند، دل و جرات بخشیدن را داشته باشند. با وجود این، گاه مردم عادی و نه قدیسین، واقعاً دیگران را میبخشند و خود را از چنگ رنج و اندوه وحشتناک خلاص میکنند.زندگی ما پر است از آدمهایی که احساسات ما را به شیوههای مختلف جریحهدار میکنند، ولی این چیزها را نمیشود صدمه جدی تلقی کرد. ما از دردهای اجتنابناپذیر رنج میبریم؛ چرا که انسانهای آسیبپذیری هستیم که در دنیای دیوانهای زندگی میکنیم. ما تا حد زیادی از رنجهای سطحی و پیش پا افتادهای که واقعاً نیازی نیست به خاطرشان کسی را ببخشیم، آزار میبینیم. ازجمله هتک حرمتهایی که ناچاریم به خاطر محرومیت از برخی تواناییها تحمل کنیم. بیشتر ما موقعی میرنجیم که متوجه میشویم ارتباط انسانی مهمی که گمان میکردیم برای همیشه دوام خواهد آورد، موقتی بوده است. این که انسان احساس کند کنار گذاشته شده است، غالباً غمانگیز است. بعضی از روابط دوستانه باید قطع شوند و بعضی روابط عاشقانه نیز لازم است تمام شوند و رهاشدن و پشت سر گذاشته شدن، معمولاً اسباب رنجش افراد میشود. بعضی از ما عادت داریم انکار کنیم. این درد گاه به قدری آزاردهنده است که اصلاً نمیخواهیم آن را بشناسیم. گاهی اوقات حتی این درد، ما را میترساند. برای نمونه کسانی که پدر و مادرهایشان آنها را آزار داده و با آنها رفتار تحملناپذیری داشتهاند، غالباً میترسند این نکته را بپذیرند که از آنها متنفرند، بنابراین از هزاران وسیله استفاده میکنند تا درد خود را انکار کنند. هر کس در زندگیاش گهگاه مورد ظلم قرار میگیرد که شاید در هیچ یک از این موارد، کسی که آزار میدهد قصد ندارد ظلم کند، ولی قربانی هر بار آن را مانند ظلمی تجربه میکند