یکی از گزارش های متضاد عصر ما این است که علیرغم توسعه شهر نشینی ، خود شهر هر روز بیشتر ناپدید می شود
لوییس مامفورد
تصویر شهر معاصر نه تنها فاقد صراحت است ، بلکه خام و بی ظرافت نیز هست و از خطوط و رنگ های خشن و مبتذل تشکیل شده است . یکنواختی سر و صدای بلند شهر ، بر همه جا چیره شده است . ظرافت خطوط ، رنگ و بافت که نشان دستی هنرمندانه باشد ، تقریبا همه جا ناپیداست .
چرمایف – الکساندر
الگویی بودن هنر و به خصوص معماری ایرانی از موارد قابل توجه ان است و شاید در نگاه سطحی و گذارا برداشتی خشک و یکنواخت از ان حاصل شود . ولی در صورت پی بردن به ذات ان و داشتن ارتباطی سنجیده و بجا ، تنوعی چشمگیر در ان دیده می شود که در عین گوناگونی از وحدت بی نظیری برخودار است . این ویژگی الگویی ، یک از وجوه مثبت و هویت بخش این معماری است . از سویی دیگر " چند عملکردی " بودن فضا های این معماری در (مقیاس خرد) و فضا های شهری (در مقیاس کلان)ویژگی دیگر ان است . خصوصیات فوق ذکر در وجه پیوسته و لاینفک معماری ایران است که در مفهومی پیوسته شکل یافته و قالبی واحد ارائه می دهند .
مورخان و محققان تاریخ هنر معماری ، بیشتر به بناهایی نظر دارند که نشان از نبوغ معماران انها در ایجاد فرم های خاص در فضا دارند و معماری را نیز ایجاد فرم در فضا تعریف میکنند . اما برای رسیدن به یک تعریف جامع که به درک سایر مفاهیم کمک کند ، معماری را به این صورت تعریف می کنند : ((معماری پدید اوردن حجمی ملموس از موارد موجود در طبیعت است برای تامین اسایش چشم و یا روان که ارکان چهارم و پنجم از ارکان پنجگانه ضروری حیات و ادامه بقا است )). 3 رکن قبلی به ترتیب عبارتند از : هوا ، اب ، غذا و بر اساس تعریف فوق خانه های مسکونی ، رکن چهارم و بناهای رسمی و یادمانی که خدمت روان انسان ها هستند ، رکن پنجم از ارکان پنجگانه حیات و دوام انسان محسوب می شوند . معماری سنتی ایران همواره به صفت شایسته مردم داری پیراسته بوده و هنرمند و معمار سنتی به پاس شان و منزلت انسان از ریا و تظاهر و تقلب به دور بوده است و برائت از ان خصلت های ناپسند ، منجر به خلق آثار محکم و کارامد و خوش ترکیب می شده است .
در معماری سنتی نیازهای اعتقادی ، اقتصادی و اجتماعی به کمال ، مورد توجه قرار می گرفت و برای بر اورده کردن هر یک از ان نیازها به نیکوترین وجه و زیباترین صورت ممکن عناصر و فضاهای ضروری و لازم شکل می گرفت . زیبا سازی و اراستن ابنیه و عمارت ، ارج گذاری و پاس حرمت انسان بود .زیرا مناظر زیبا نوازشگر چشم بود و ارامش دهنده روان ، معمار و هنرمند سنتی ، نمای بیرونی بنا ها را با کاربرد مناسب مصالح و نقش و تعبیه فضا ها و حجم های متفاوت زینت میداد و منظره درون را که باید کانون گرم خانواده یا جامعه کوچک باشد . از بیرون زیباتر می اراست . معمار و هنرمند سنتی با در نظر گرفتن بافت فرهنگی حاکم بر جامعه ، به کارگیری اصول صحیح ساخت و ساز که در ان همه موارد لحاظ شده بود ، استفاده از نقوش و نوشته های زیبا و مناسب برای هر فضا ، کاشی کاری های خیره کننده ، به کار بردن مناسب رنگ ها که هر کدام به تنهایی نوازش دهنده چشم و ارامش دهنده روان است . سعی داشت تا همه این زیبایی ها را در یک فضا و مکان به انسان هدیه کند . پس با ورود به چنین فضایی که همه چیز با هم دارای هارمونی است ، نخستین چیزی که انسان را در خود محو میکند رنگ های زیبای به کار رفته در بناها است . ان هم به این دلیل که رنگ ، همیشه وسیله ای برای بیان احساسات ادمی بوده و هست و رنگ های مختلف اثر خاصی را بر روی سیستم اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک می گذارند .
گفته شده نخستین رنگی که پیدا شده ابی اسمان بوده ، بعد ابی دریا و سپس سبز گیاهان و بعد از ان حیوانات ، کره خاکی را از رنگ های گوناگون خود پر کردند و سپس ادمی در قالب سرخ و سفید و زرد و سیاه پوست پا به کره خاکی گذاشت . رنگ ، مهم ترین عنصر احساسی در هنر های مصور است .رنگ در عین حال که خاصیت علمی و فیزیکی است ، برای ایجاد نظم در هنر های مصور نیز به کار می رود . اما برای پاسخ به این سوال که چرا رنگ های خاصی در ساخت اثار و ابنیه تاریخی و مساجد به کار رفته است ، لازم است رنگ ها را بر اساس سردی و گرمی تقسیم بندی کنیم . یعنی رنگ هایی که بر روح و روان ما تاثیر می گذارند و همچنین با ایجاد " تداعی معانی " بیش و کم ، احساسی از سردی و گرمی را به ما منقل می کند ، را به دو بخش تقسیم می کنیم ، رنگ های سرد مانند آبی در بیننده حالت ارامش ایجاد میکند و به همین دلیل است که در اکثر ابنیه تاریخی و خانه های قدیمی و مساجد از رنگ های سرد و بخصوص رنگ ابی استفاده شده است و اثری از رنگ های قرمز که محرک سیستم عصبی سمپاتیک است مشاهده نمی شود . هارمونی رنگ ها به اعصاب ما ارامش میدهند . معمولا رنگ خاکستری نیز چنین ارامشی را در ذهن به وجود می اید و هم از رنگ های اصلی " زرد و قرمز و ابی "بنابراین اگر هنرمند بداند که قصد انجام چه کاری را دارد ، به یقین می تواند به ابزار کارهای خود (رنگ ها) تسلط یابد و با بهره گیری از شگفتی های قوه ادراک ، چشم را به مهمانی زیبایی ها تازه و اصیل برد .
رنگ ها دارای چنین خواصی هستند که دانشمندان اثر انها را بر روی گیاهان ، حیوانات ، ماهی ها ، حشرات ، پرندگان و حتی کودکان مورد بررسی قرار داده اند . برای مثال تحقیقات نشان داده اند که رنگ قرمز موجب جوانه زدن دانه های کاهو می شود ، در حالی که که رنگ مادون قرمز ، این جوانه ها را به خواب می برد یا می بینیم که در مسابقات گاو بازی برای تحریک گاو ها ، از رنگ قرمز استفاده می کنند ، در حالی که استفاده از رنگ سفید در باغ وحش ها باعث ایجاد ارامش حیوانات می شود .
نتایج به دست امده حاکی از دیدگاهای ایرانیان در مقیاس با نمونه ها کشور های دیگر ضمن وجود مشابهت ها ، تفاوت هایی را نیز اشکار نموده اند ، مثلا رنگ سبز ترجیح نخست ایرانیان است ، چرا که نماینده امید بود و احساس جوانی و نیروی بهاری پدید می اورد ، امیزه ای از دانش و ایمان ، جاودانگی ، باروری ، همدردی و فرخندگی را تداعی میکند و رنگی است که در فرهنگ ایران جنبه تقدس دارد . دوم رنگ ابی، رنگ های فیروزه ای ، ابی اسمان و لاجوردی است که بر گنبد های مساجد و اماکن متبرکه نقش بسته است و در کاشی کاری ها بسیار از ان استفاده شده است و بسیاری از بناهای تاریخی و حتی خانه های قدیمی در شهر های مختلف کشور به این رنگ مزین شده اند . این رنگ با ارامش ، پاکیزگی و معصومیت و عدالت ، ایمان و تفکر و ثبات و ایثار تداعی می شود . رنگ همیشه معرف وسیله ای برای بیان ارتباط ،احساسات و عقاید بوده است ، مثل اینکه اگر بخواهیم اتاقمان را رنگ کنیم ، رنگی را انتخاب می کنیم که به نظرمان دلپذیر باشد .
به نظر "باستید" قسمت عمده ای از معانی نمادین رنگ به سنت ها و محیط اجتماعی خاص که در ان زندگی می کنیم ، بستگی دارد ، همچنین ارتباط انسانی نیز نقش اساسی در شکل گیری محیط دارند . در حقیقت محیط مصنوع برای ایجاد و تسهیل این ارتباطات بوجود امده است . انسان با دخالت در محیط و ایجاد تغییرات در ان ، محیط را برای ارتباطات خود اماده می سازد و محیط مصنوع نیز متقابلا در شکل گیری شخصیت انسان و هماهنگ ساختن فعالیت های انسانی نقش دارد .انسان نیازمند تعالی و تکامل است و تعالی و تکامل بدون ادراک و ارتباط با او ( خود ، طبیعت ، دیگران ، گذشتگان ، معاصران ، ایندگان ، خدا و فردای مطلوب ) امکان پذیر نیست . ارتباط متقابل انسان و محیط ( محیط جغرافیایی ، محیط مصنوع و محیط اجتماعی ) از دیر باز مورد توجه فلاسفه و حکما و مورخین بوده است و نظریه های متفاوتی نسبت به موثر دانستن انسان بر حیط ، محیط بر انسان و یا تاثیر متقابل هر دو بر یکدیگر ارائه شده است .
به طور مثال نیاز های انسان محیطی از ادراک فضایی ، ، احساس تعلق و ادراک زیبایی تشکیل شده اند که این پدیده ها ارتباطی تنگاتنگ با یکدیگر دارند و موجب ایجاد احساس رضایت ، لذت و ارامش و آسایش خاطر می شوند . در واقع بدون احساس هویت در فضا های شهری نمی توان به ان ارامش درونی دست یافت . و بدون احساس تعلق نیز نمی توان به احساس زیبایی دست پیدا کند .از این دیدگاه مفهوم زیبایی و زیبا شناسی دامنه ای عمیق تر و گسترده تر از مفهوم مربوط به شکل یا تزیین و مانند ان دارد که بوِیژه در محیط شهری ابعادی بسیار گسترده تر پیدا می کند . زیبا شناختی علی رغم انکه ماهیتی پیچیده چند بعدی دارد و تابع بسیاری از عوامل و متغیر ها است . در نهایت مثل هر پدیده انسانی دیگر قانونمند و قابل شناخت است و در زمینه معماری و شهر سازی نیز تلاش برای کشف و تدوین معیارهای زیبا شناختی همواره مطرح بوده است . چرا که زیبا شناسی به نیاز ها و خواص ها روانی عموم انسان ها بر می گردد . در نتیجه تغییرات عمیقی که تحولات دهه اخیر در نیاز های تمدن بشری ، شهرسازی و شهرنشینی به وجود اورد .مجموعه روابط انسانی نیز دستخوش تغییر و عدم تعادل شده است . در این روند مبانی و شرایط ادراک فضایی و در یافت زیبایی در محیط شهری با موانع و اختلالات جدی روبرو شده است .روانشناسی محیط به عنوان شاخه ای جدیدی در علم روانشناسی به تاثیر متقابل رفتار انسان و عوامل و شرایط فیزیکی ، معماری و فضایی پرداخته است و بر محیط بیش از دیگر جنبه های موثر در رفتار تاکید کرده است . روانشناسان برای مرجله احساس تا تداعی تصویر ، بدون تاثیر عوامل خارجی در زمان دیگر ، چهر مرحله قائلند :
احساس ابتدایی (فراگیری )
حفظ (نگهداری ) چیزی که وارد ذهن شده باشد باید بدون تداوم اثار خارجی بر ذهن اثر گذارد یا خود باقی بماند .تذکر (یاداوری ) مورد توجه قرار دادن خاطره گذشته یا حاظر کردن ان در صفحه روشن ذهن .تشخیص ( بازشناسی ) تمیز دادن انکه این یاداوری امر گذشته است و یا احساس مجدد یا تخیل واهی ، اما در مورد ادراک ، تعدای از مکاتب روانشناسی بر ادراک به معنی چیزی فراتر از احساس و اضافه بر ان و ادراک کل تاکید می کنند .تعدای از مکاتب نیز ادراک را به منزله تجمیع انبوهی از تصورات ناشی از احساس های مختلف از دنیای خارج دانسته و تفکر را حاصل ترکیب این تصورات ساده ( جمع جبری و مکانیکی انها ) می دانند .
روانشناسی محیط که شاخه ای جدید از علم روانشناسی است به تاثیر عوامل و شرایط فیزیکی و معماری و همچنین فضایی محیط در رفتار تاکید می کنند . روانشناسی محیط که بیش از همه دیدگاه های روانشناسی گشتالت (کل گرایی) و روانشناسی اکولوژیک بهره می گیرد . به در هم تنیده بودن ادراک ، شناخت و شرایط محیطی تاکید می کند و بین ادراک اشیا و ادراک محیط تفاوت قائل می شوند . در ادراک محیط ، ادراک کننده خود جزئی از محیط است و رفتار و اهداف او نقش مهمی از تعریف محیط دارد . هر محیطی انباشته از اطلاعات متفاوت است و هر شخصی به تناسب شغل ، حرفه ، انگیزه و شخصیت خود اطلاعات متفاوتی از محیط کسب میکند در فرایند ادراک و شناخت ، تجارب قبلی و شرایط محیطی هر ادراک کننده عامل مهمی در گزینش ، تغییر و تفسیر اطلاعات محسوب می شوند و اعتبار << اکولوژیک >> یا اختراعی پدیده ها ، عامل تفاوت ها بین فرهنگی دانسته می شود. روانشناسی محیط حداقل قائل به ترکیب انگیزش از بیرون و درون است و تحقیقات میدانی در زمینه عوامل محیطی موثر در تحریک نیاز های پایه و ثانوی (اجتماعی)نشانگر نقش و اهمیت عوامل انگیزشی محیطی است . امروز ما گذشته را شیفتگی می ستانیم ، از ان همه توانایی ، دقت و ظرافت در حیرت می مانیم . اما در زندگی واقعی و حرفه ای انچه تکرا می کنیم ، امیزه ای از بی نظمی ، اغتشاش ، بی هویتی و ناپایداری است . فضاهای داخلی و خارجی امروزی چنان گذارا و سطحی ساخته می شوند که پوسته ای بودنشان همواره امکان فرو ریختن انها را فریاد می زند . انها کالبدی بیش نیستند که جایشان مدتها پیش فرو پاشیده است و با این همه داربست و رنگ و چراغ و علامت هم نمی توان انچه از دست رفته را به خاطر هم متجلی کرد .
گذشته واجد ارزش های خویش است . انچه تا این حد ما را مجذوب ان می کند . اگاهی از عدم توانایی در ساختن اینده است . سرگشتی از این است که برای اینده مان چیزی بر جای نخواهیم گذاشت و به جای تقویت و تحکیم پایه های ساختاری فرهنگی خویش ، ستایش وار به قاب کردن گذشته می پردازیم و انچه به یادگار خواهد ماند . کاملا خوش بینانه ، انتقال تاریخ است نه ساختن ان ، اما هنوز هم ایران ما در بخش هایی که از نفوذ و تاثیر وسایل ارتباطی در امان مانده و درگیر شبکه جهان شهری نشده . ایرانی است . فاجعه معماری امروز محصول جنایت عصر حاظر نیست ،بلکه غفلت است و جهالت ، ان دوراندیشی و شناخت هنرمندان هم وطن ما در سایه غلبه برتری های سطحی اقتصادی و پوشش های نهادین بناها به دست فراموشی سپرده شده و با گذشت نسل ها از بین خواهد رفت . شهرهای رو به گسترش و در حال احداث ما در مرحله اجرا تابع صحیح ابتدایی ترین اصول شهرسازی نیستند . امروز با سیمای دندانه دار و احجام در هم مغشوشی که بر جای می گذاریم ، برای ایندگان روشن نخواهد بود که شما و جنوب کشور چه وجوه تمایزی دارند و یا شرق و غرب این جهان معماری چگونه از هم تشخیص داده می شوند . ایا همگام با پیشرفت های علمی در عصر حاظر و یا بهره گیری مناسب از داده های علمی و امیختن انها با سنت های حسنه ایرانی که منافع اقتصادی زیر بنایی را نیز به همراه داشت . معماری سنتی و صنایع و هنر های سنتی امکان حیات نداشتند و ایا با تاسف باید این واقعیت را پذیرفت که نسل های اینده باید خانه و زندگی سنتی پدران و مادران و سازگاری منطقی و موزون انسان ها و طبیعت را در قال افسانه بخوانند؟هر جا هستیم نگاهی به پیرامون خود بیندازیم و ببینیم از نمادهای فرهنگ و سنت چه می بینیم در شهر های جدید ، بیش از همه یکی از مظاهر گرانبهای گذشته در خطر نابودی سریع قرار گرفته است و ان " زندگی خصوصی" است . ترکیبی شگفت که حاصل بازنشستن ، اعتماد به خود ، تنهایی ، ارامش ، اندیشه و تمرکز ذهن است .
چرمایف – الکساندر
مصاحبه با مجله شهر هنر فرهنگ دینی
چهارشنبه 25 شهریور 1388