دکتر مریم فرضی

کارشناس:  دکتر مریم فرضی روانشناس

سوال: مراقبه یعنی سفر به درون، که باعث می شود ما بصیرت پیدا کنیم و با چشم دل ببینیم باعث داشتن صداقت در زندگی و مانع از عبور امواج منفی در قلبمان می شود و باعث می شود آرامش را درون خودمان به وجود بیاوریم و آن را به محیط خانواده و افراد خانواده هم تعمیم بدهیم. ما چطور می توانیم صداقت را در خودمان به وجود بیاوریم؟شکسپیر می گوید نسبت به خویش درستکار باش در آنصورت همانطور که نسبت به آمدن شب پس از روز یقین داری مطمئن باش که نسبت به هیچ کس نادرستی نخواهی کرد.

درستکاری اساس اعتماد به نفس، خود باوری، عزت نفس و شرافت هر فردی به حساب می آید وقتی در هر کاری که انجام می دهیم و هر چیزی که می گوئیم با خودمان کاملاً صادق و رو راست باشیم طبیعی است که ما یک احساس عالی در مورد خودمان داریم همیشه حرف درست را می زنیم ، همیشه تصمیم درست را می گیریم و طبیعی است که همیشه از احترام و پشتیبانی اطرافیانمان برخوردار هستیم. 
-کسانی که این صداقت با خودشان را نداشتند  بیایند بنشینند با خودشان فکر کنندکه اگر چنین روشی در زندگی در پیش بگیرند بسیار زندگی زیباتر و شیرین تری خواهند داشت. واقعاً چطور و از کجا می توانند شروع کنند که ببینند چه چیزی در زندگی بیشترین اهمیت را برایشان دارد و چه چیزهایی را باید در زندگیشان تغییر بدهند؟
-بهترین شروع اینجا باشد که هر وقت ما با فردی روبرو می شویم که ناراحت است تشویقش کنیم که این سوال را از خودش بپرسد که چه چیزی در زندگی من هست که نمی خواهم آنرا بپذیرم یا آنرا قبول کنم؟ این در واقع سرآغاز پیدا کردن این نکته است که آیا ما با خودمان روراست هستیم یا نه دوست داریم زندگی را با دروغ به سمت جلو حرکت بدهیم. در روانشناسی به این نتیجه رسیدند که منبع اصلی بیماری روانی عملاً عامل انکار است یعنی ما وقتی در زندگیمان یک موقعیتی را انکار می کنیم در واقع نشان دهنده این است که با خودمان صادق نیستیم و این صادق نبودن به خود یعنی عملاً نداشتن اعتماد به نفس، نداشتن یک جایگاه اجتماعی درست، سرخوردگی در اجتماع و روابط و عملاً از دست دادن انگیزه ها و پیدا شدن یک افسردگی در وجود فرد که می تواند سرآغاز بیماری روانی هم باشد. پس شروعش از این پرسش است. خیل از ماها ممکن است با این موقعیت روبرو شویم که یک موقعی ناراحت هستیم و عملاً  نمی خواهیم بپذیریم، می دانیم این یک واقعیت است اما حاضر نیستیم قبولش کنیم و اگر بجایی برسیم که اصلاً نخواهیم آن واقعیت را بپذیریم در آن صورت ما از مسیر مستقیم منحرف شدیم یعنی آماده هستیم برای گفتن دروغ و طبیعی است که یک دروغ، دروغهای بعدی را بدنبال خودش می آورد.
: پس باید اینطور شروع کنیم که چه چیزی در زندگی من هست که نمی خواهم آن را بپذیرم؟ شاید خیلی ها چنین فرصتی را در زندگی نداشتند و حقیقت و موقعیتی را انکار کردند و این می تواند شروع یک بیماری روانی باشد.
اول باید خودمان را بشناسیم، قدرتها و تواناییهایمان را درک کنیم و مهمتر از آن خودمان را باور داشته باشیم.
 :کسانی که با خودشان رو راست نباشند این می تواند بر روی ارتباط سالمشان با دیگران تأثیر داشته باشد؟
-اصولاً افرادی که رو راست نیستند افراد صادقی نیستند وقتی در فضایی قرار می گیرند نمی توانند با دیگران آن صمیمیت لازم را برقرار کنند. شاید این رو راست نبودن وقتی که ارتباطها نزدیکتر می شود بیشتر خودش را نشان می دهد مثل روابط خانوادگی، بین پدر و مادر و فرزندان بین همسران که خیلی بیشتر هم خودش را نشان می دهد. شاید در اجتماع افراد فکر کنند که بنا به مسائل لازم است که جایی صداقت به خرج ندهند یا به قول معروف دروغهای مصلحتی گفته باشند اما در این روابط نزدیک قطعاً به صمیمیتها آسیب می زند چون کسی که با خودش رو راست نیست طبیعتاً در وجودش یک مشکلی را پرورش داده و تقویت می کند پس نمی تواند کمک مؤثر و مفیدی برای محیط اطراف خودش باشد و عملاً به محیط اطراف خودش صدمه وارد می کند علاوه بر اینکه خودش آسیب می بیند و متوجه این قضیه نیست به دیگران هم این صدمات را می زند. وقتی حقیقت و واقعیت زندگی را صادقانه قبول می کنیم و با زندگیمان دقیقاً همانطورکه هست روبرو می شویم نه آنطوری که دلمان می خواهد. والاترین شکل درست کاری را ما مورد استفاده قرار دادیم خیلی از افراد در واقع آنطور که هستند رفتار نمی کنند آنطوری که دلشان می خواهد رفتار می کنند و معتقدیم که هر چقدر که با خودمان صادقتر باشیم بادیگران هم صادق تر خواهیم بود و هر چقدر با دیگران صادقتر باشیم آنها هم با ما صادقتر هستند و طبیعی است که این می تواند بهترین شکل ممکن برای زندگی باشد.
-ازاین بابت که ما افراد صادقی هستیم یا داریم دروغ می گوئیم نمی توانیم بگوییم یک ویژگی ذاتی است. عملاً بحث تربیتی ما حرف اول را می زند از آنجایی که بچه ها الگو برداریهایشان از پدر و مادرشان بسیار زیاد است و وقتی که در خانواده ای پرورش می یابند که پدر و مادر با هم صادق نیستند و رو راست نبودن را به بچه ها آموزش می دهند طبیعی است که این در ذهن بچه ها بعنوان یک ویژگی بد و یک صفت بد و یک کار بد و حتی یک رفتار بد جا نمی افتد یعنی در ذهنشان معنا و مفهومی پیدا نمی کند و بعدها خیلی راحت در اجتماع به همین روش رفتار می کنند چون ما خیلی اوقات ما با افرادی روبرو می شویم که شاید مثلاً رعایت ادب و احترام برای ما بسیار مهم باشد ولی برای بعضی از افراد مهم نیست چرا که هیچ تعریفی از این مسئله در ذهنشان ندارند و این عملاً به آن خانواده و به آن بستری که در آن رشد کردند بر می گردد یا حتی بد صحبت کردن و بکار بردن الفاظ نادرست و یا حتی دروغهای پی در پی ای که افراد به کار می برند این نشان می دهد که معنا و مفهومی در ذهنشان نیست یعنی تعریفی از این مسئله و زشتی آن ندارد به همین خاطر خیلی راحت این کار را انجام می دهند. ما می توانیم بگوئیم که این رفتار اکتسابی است اما معنایش این نیست که چون در خانواده ما این را به این شکل آموزش دیدیم پس تا پایان عمر هم باید به همین شکل زندگی کنیم به هر حال ما به مرحله ای از زندگی می رسیم که بسترهای اجتماعی بزرگتری را تجربه می کنیم و قدرت تشخیص خوب از بد را دریافت می کنیم. پس خود ما در اجتماع بعدها می توانیم یاد بگیریم که آیا رو راست بودن خیلی خوب است یا عدم رو راستی و به نوعی صادق نبودن با خود و دروغ گفتن.
:برای اینکه ما بتوانیم صداقت را درخودمان بوجود بیاوریم باید واقعتیها را بپذیرم و تلاش کنیم که ناملایمات را تغییر دهیم و نقاط مثبتمان را اضافه کنیم.
-وقتی ما بخواهیم واقعیتها را بپذیریم یعنی مسئولیت پذیری را در وجود خودمان پرورش دادیم. وقتی واقعیت را می پذیریم جایی برای انکار و فرار از واقعیت وجود ندارد پس طبیعتاً جایی هم برای صادق نبودن وجود ندارد.
:انسانهای صادق شادتر از دیگران هستند. آیا این درست است؟
-انسانهای صادق شادتر از دیگران هستند چون هیچ وقت این نگرانی و ترس را ندارد که مسئله ای را طوردیگری گفته باشند که بخواهد فاش شود یعنی در واقع خاطرشان کاملاً آسوده است و عملاً این احساس را ندارند که لزومی داشته باشد به اینکه چیزی را ندارند و وانمود کنند که داشته باشند.
:آنچه که در مورد صداقت مهم است این است که ما نباید خیلی چیزها را به مصلحت بفروشیم. نظرتان چیست؟ ایا ما واقعاً به دنبال چیزهایی که خیلی دوست داریم و به ما در زندگی شادی می دهد باعث می شود که احساس خوبی پیدا کنیم مثل عشق ، پول ، حرفه، معنویت برویم یا مصلحت خودمان را در نظر بگیریم؟
-یکی از دلایل رو راست نبودن فرد با خودش یا صادق نبودنش این است که خیلی اوقات تواناییهای خودش را نمی شناسد چرا که پایه و اساس اعتماد به نفس و خودباوری و داشتن عزت نفس، رو راست بودن با خود است. چقدر خوب است که ما این سوال را از خودمان بپرسیم که من صاحب چه توانایی هایی هستم و در زندگی به کجا میخواهم برسم، من چه کاری می خواهم انجام دهم؟ من چه چیزی دارم که دیگران ندارند یعنی کدام تواناییها از آن من است که دوستان من آن تواناییها را ندارند و من با استفاده از این تواناییها به کجا ها می توانم برسم؟ کدام هدفها را دارم که می تواند من را به قله موفقیت نزدیکتر کند؟
در این صورت کمتر از مصلحتها بخواهیم استفاده کنیم چرا که در مسیری که بر اساس توانمندیهایمان مشخص کردیم خیلی خوب می توانیم حرکت کنیم.
راجع به چند ویژگی که در مورد افراد صادق می شد صحبت کردیم. اینکه افراد درستکار باشند که این اساس اعتماد به نفس در آنها است و اینکه هر انسانی که صادق باشد شادتر است. راجع به ویژگیهای چنین افرادی توضیح دهید و اینکه ما چطور می توانیم آنها را بشناسیم و بدانیم که خودمان چقدر با خودمان صداقت داریم؟
-شناخت افرادی که با خودشان رو راست هستند خیلی پیچیده نیست به هر حال آنها از چیزی صحبت می کنند که شاهدش هستند و توانش را دارند. خیلی افرادی نیستند که شعار بدهند و خیلی بزرگ نمایی در کارهایشان ندارند. خیلی اغراق نمی کنند و اضافه گویی در کارهایشان ندارند و به نظر بنده همین ویژگیها کافی است برای شناخت افرادی که کاملاً با خودشان صادق و رو راست هستند و مضافاً اینکه افراد رو راست همیشه بهترینها را برای دیگران می خواهند و این تلاش را می کنندکه چیزی که خودشان دارند دیگران هم داشته باشند و افرادی هستند صبور یعنی خیلی خودشان را برای بدست آوردن چیزی که در توانشان نیست اذیت نمی کنند و آرامش را کاملاً دراین افراد می توان احساس کرد.

اینجا برای زندگی ۱۵ اسفند 1391