دکتر مریم فرضی

اینجا برای زندگی ۱۹ دی 1391

موضوع برنامه: آیا رعایت قواعد و اصول دیگران باعث موفقیت است یا شکست؟
کارشناس: دکتر مریم فرضی - روانشناس


برای رسیدن به موفقیت عوامل زیادی دست اندرکار هستند . اینکه شما هدف را بشناسید یعنی ابتدا از خودشناسی شروع می شود خوتان را بشناسید و تواناییها یتان را بشناسید، نقاط ضعف و هدفهایتان را شناسایی کنید. به چه چیزهایی می خواهید برسید؟ اولویت بندی کنید، مدیریت داشته باشید، مدیریت فکر داشته باشید، مهارت های ارتباطی را بتوانید یاد بگیرید، اینکه در برقراری یک ارتباط چه فاکتورهایی باید رعایت شود گوینده خوبی باشید، شنونده خوبی باشید، انعطاف پذیری در محیط کار و در موفقیت لازم است، بحث سازگاریها است و بحث مدیریت استرسها است، اینکه من چقدر بتوانیم استرس را به کنترل خودم در بیاورم چه بخش آنرا و چه میزانش می تواند برای من سودمند و مفید باشد و چقدر آن می تواند به من آسیب برساند و در محیط کار چقدر می توانم خشمم را مدیریت کنم اینها بخشی از آن عواملی است که من به صورت کلی و تیتر وار گفتم که می تواند به من کمک کند که ما پله های موفقیت را یک به یک طی کنیم و گامهای موفقیت را یک به یک برداریم.  
حتماً ما این جمله ها را گاه گاهی یا به کرات از دوستانمان و افراد مختلف ، در محیطهای مختلف شنیدیم. این عبارات مثل این که انصاف نیست، هیچ کس نمی تواند من را وادار کند که این کار را انجام دهم تا خودم نخواهم کسی نمی تواند من را وادار کند یا شما حق ندارید با من اینطور صحبت کنید و نمی توانید اینطور با من صحبت کنید. من چه کاری کردم که سزاوار این مسئله باید باشم یا این طور رفتار کردن باید باشم یا سزاوار این مشقت و رنج هستم.. حتماً ما این جمله ها را از افراد شنیدیم و افرادی که با بلند پروازی های خودشان و با برنامه ریزیهایشان هدفها را کاملاً مشخص کردند و در یک مقطع زمانی هم می خواهند به آن برسند اما بعد از یک مدت کوتاه این افراد چون سرخورده می شوند افرادی هستند بسیار عصبی و سرخورده و اینکه فشار روانی و استرس زیادی را به خودشان وارد می کنند چرا که نه تنها نتوانستند به اهدافشان برسند حتی در یک شغل هم نتوانستند و در یک محل کار باقی بمانند طبیعی است که به هر حال ما می توانیم انتخاب کنیم که در کجا کار کنیم و کجا احساس بهتری داریم اما به عرصه کار و زندگی، من نمی خواهم بگویم الزاماً محیط کاری ! در شرایطی قرار می گیریم که باید از اصول و دستورالعمهای دیگران پیروی کنیم.
یک مثال در زندگی مشترک بزنیم در بین زوجهای جوان این را به زیبایی مثال برنیم بالاخص در رابطه با دختر خانمها صادق باشد که وقتی وارد یک فضای جدید می شوند هر فضایی برای خودش یک چارچوب و یک اصول دارد و یک قاعده دارد که وقتی که دختر خانم عزیز وارد می شود به سرعت می خواهد این قوانین را نقض کند و محیط را باب دل خودش در بیاورد که عملاً ممکن است که با مقاومت روبرو شود و این مقاومت عملاً شکست را برای آن خانم در پی دارد اما اگر ابتدا پذیرای آن اصول و قواعد باشد وارد بشود ، چون این یکی از استراتژیکهای رسیدن به موفقیت است یک فاکتور برای موفقیت در زندگی زناشویی یعنی چه؟ یعنی من بتوانم با همه ارتباط خوب را برقرار کنم و خودم آرامش داشته باشم و تنش در محیط ایجاد نشود تا من هم بتوانم به کارهای خودم رسیدگی کنم و بتوانم با افراد بیشتری در خانواده همسرم این ارتباط را داشته باشم . خودم را جا بیندازم نقش خودم را، ابراز وجود کردن، اثبات کردن خود و آن احساس آرامش و امنیتی که ما از بودن در کنار این افراد احساس می کنیم حالا اگر به سرعت با قوانینشان شروع کنیم به مقابله کردن و مقاومت کردن، طبیعی است که شاید در یک مقطع زمانی کوتاه ما همه چیز را طبق مراد خودمان و طبق آن چیزی که دوست داریم تنظیم می کنیم اما در دراز مدت حتماً به ضرر ما خواهد بود و شاید یکی از دلایل شکست و ناکامی در زندگی مشترک هم همین باشد که ما به سرعت در صدد این تغییرات بر می آییم به جای اینکه با آن اصول و قوانین همراهی کنیم . ما می گوییم که زمانی که ما ناگزیریم که بین اثبات نقطه نظرات خودمان یا رسیدن به پیروزی و موفقیت یکی را انتخاب کنیم وقتی ما در جایی مشغول به کار هستیم یا جایی وارد شدیم و دوست داریم که در آن فضا موفقیتی کسب کنیم و در کارمان موفق شویم و حقوقمان اضافه شود، پاداش به ما تعلق بگیرد ارتقاء مقام پیدا کنیم، تنها راه ممکن سازگاری با این مقررات و اصول است یعنی ذیحق دانستن خودمان اغلب با پیروزی در تضاد است که در نهایت ما با آدمهایی برخورد می کنیم که یکجا نمی توانند دوام بیاورند یعنی شرکتهای متعددی را می روند استخدام می شوند و به سرعت هم از انجا ممکن است اخراج شوند یا خودشان کار را نیمه تمام رها کنند و بیایند بیرون و بعد که با اینها صحبت می کنید معتقد هستند که چون من خیلی اطلاعاتم بالاست و بقیه افراد اطلاعاتشان پایین است عملاً من نمی توانم آنها را تحمل کنم یا من مثلاً می گویم و آنها قبول نمی کنند و من هم به سرعت کار را ترک می کنم. این به خاطر این است که من تازه وارد به سرعت می خواهم یک شرکتی که قانون و اصولی را چند سال و یا چندین سال است که برای خودش تنظیم کرده است با خودم هماهنگ کنم و طبیعی است که در برابر هر چیزی که مقاومت کند ایستادگی می کند .
در قرار گرفتن در یک فضا، اینکه افراد چه مشکلاتی می توانند داشته باشند طبیعی است که این افراد قدرت سازگاری ضعیفی دارند و اصولاً افراد انتقاد پذیری نیستند و انعطافشان هم در محیط کم است برای همین است که با کوچکترین اتفاقی به تصمیم گیری نهایی می رسند یعنی بدنبال راه حل نمی گردند افرادی هستند که مهارتهایی را که باید ، کسب نگردند یعنی مهارت حل مسئله و یک تصمیم گیری مؤثر و مفید در یک لحظه، همه اینها می تواند به ما کمک کند به شکل منفی نه مثبت! که ما کارمان را به سرعت از دست بدهیم و این افراد به جای برخورد با واقعیت یا رویارویی با واقعیت مرتب در صدد توجیه اش هستند چون مرتب دارند توجیه می کنند پس هیچوقت دلیل واقعی خیلی از این اتفاقات را نمی توانند پیدا کنند برای همین است که آدمهایی هستند که وقتی با آنها برخورد می کنیم شاید بسیار مدعی باشند و پرمدعا باشند اما عملاً افراد موفقی در زندگی نیستند یعنی افرادی هستند که فقط در مرحله حرف، در مرحله عمل واقعاً نمی شود روی انها حساب باز کرد. ما معتقدیم که شما در هر محیطی که وارد می شوید چه آن فضا ، فضایی است که زندگی مشترکتان را شکل بدهید یعنی در واقع با همسرتان ارتباط گرفتید و خانه مادر شوهرتان رفتید یا وارد محیط کارتان شده اید یا حتی در جمع فامیلی و در خانه ای که ما داریم در آن زندگی می کنیم ، باید جنبه های منفی و جنبه های مثبت یک رابطه را در نظر بگیریم . طبیعی است که اگر جنبه های منفی یک رابطه ای به جنبه های مثبتش می چربد طبیعی است که منطق و عقل حکم می کند که این رابطه باید قطع شود اما اگر جنبه های مثبتش بیشتر است ما باید بدانیم که حالا اگر با این فضا سازگار بشویم پیروزی و موفقیت با ما است یعنی آن طوری که ما می خواهیم همه چیز دارد پیش می رود و دارد اتفاق می افتد . می گوییم یا موقعیت خودمان را قبول کنیم یا آنرا تغییر بدهیم  پذیرش موقعیت زمانی است که جنبه های مثبت بیشتر از جنبه های منفی است و تغییر آن زمانی که جنبه های منفی به جنبه های مثبت می چربد .طبیعی است که من وقتی اعتماد به نفسم بالاست، تواناییهای خودم را می شناسم فردی هستم که عزت نفس هم دارم یعنی به خودم احترام می گذارم پس طبیعتاً فردی هستم که منطق و احساسات خودم را شناسایی کردم و در موقعیتهای مختلف وقتی قرار بگیرم هیچوقت هیجان زده عمل نمی کنم چرا؟ چون توانایی خودم را می شناسم. شما با افرادی برخورد می کنید که ممکن است با هیجان تمام یا با تحکم تمام می خواهند چیزی را ثابت کنند در عین اینکه آن چیز اصلاً در وجودشان وجود ندارد یعنی وجود خارجی ندارد اما طوری صحبت می کنند که آنرا دارند و چون یک ترسی در وجودشان از افشا شدن این مسئله هست ممکن است که به همه چیز چنگ بزنند مدلهای مختلفی رفتار کنند، افراد را در محیط خودشان گیج کنند یا در فضایی قرار بگیرند که بگویند نگران نباشید من آمده ام اینجا که همه چیز را به سرعت تغییر بدهم در عین حال که هنوز نمی دانم که آیا واقعاً این توانایی را دارم که بتوانم یک تغییر مثبت در فضا ایجا کنم یا خیر . پس اگر من توانم را بشناسم بر اساس توانمندیم در محیط قدم بر می دارم یعنی می دانم که من چقدر می توانم در این محیط یک تغییر مثبتی که هم به نفع خودم و هم به نفع همکارانم یا دوستان خودم بردارم. اما وقتی توانایی خودم را نمی شناسم و تردید دارم در مسیری که قدم گذاشتم فقط دارم به خودم و دیگران آسیب می رسانم.
 

این برنامه از شنبه ، یکشنبه ، سه شنبه و چهارشنبه از ساعت ۱۹:45به مدت 35 دقیقه از رادیو سلامت موج اف ام ردیف ۱۰۲ مگا هرتز برگزار می شود.