دکتر مریم فرضی

اینجا برای زندگی سه شنبه ۳ بهمن 1391

کارشناس برنامه:  دکتر مریم فرضی – روانشناس

لینک خبر

واژه ارزش مثل بسیاری از واژه ها در جامعه شناسی دارای معانی بسیار است. وجه مشترک تعریف ارزش از نظر بسیاری از جامعه شناسان و مردم شناسان آن است که: "ارزش ها عبارت است از نتیجه غایی هدف و مقاصد و واکنش های اجتماعی" و همچنین تعریف ارزش از دیدگاه جامعه شناسی: ارزش عبارت از چیزهایی است که مورد پذیرش همگان است".
ارزش های اجتماعی واقعیت ها و اموری را تشکیل می دهند که مطلوبیت دارد و مورد درخواست اکثریت افراد جامعه است. درستی و نادرستی، زشت و زیبا، نیک و بد، پرحرفی، خونسردی، شوق، عشق، صداقت، امانت، مهریه، جهیزیه، ازدواج، دزدی کردن، مدرک تحصیلی، ایمان، تقوا، اعمال نیک و بد، خوب راه رفتن، بد راه رفتن، و بسیاری از امور دیگر هر کدام در جوامع مختلف ارزشگذاری شده است و کم و بیش ارزش اجتماعی محسوب می شود. 
هنجارهایی مشخص شده است و چارچوب هایی را تعیین می کند. حالا اگر ما بخواهیم بر طبق این ها عمل کنیم مسلم است که یک زندگی خوب و بر طبق روال خواهیم داشت. اگر بر خلاف این باشد و ما در این چارچوب حرکت نکنیم، خیلی از این اصول و قوانین را زیر پا بگذاریم، ارزش هایی که در یک جامعه حاکم است را نادیده بگیریم، بدین صورت می باشد که داریم خلاف جهت آب شنا می کنیم. و این خلاف جهت آب حرکت کردن در زمانی که ما یک اقلیت هستیم که با یک اکثریت می خواهیم مقابله به مثل کنیم اگر مشخص نکنیم که این ارزش را نمی پذیریم در ذهن ما چه چیزی به عنوان ارزش جایگزین شده است. یعنی موضع ثابت و مشخصی نداشته باشیم حتما جا خواهیم ماند و نمی توانیم یک حرکت رو به جلو داشته باشیم و موفق باشیم. آن چیزی که در ذهن ما است را تثبیت کنیم در جامعه ای که با آن روبرو هستیم و در این زمان ما سرکوب و سرخورده می شویم. سرخورده از این که من حالت پا در هوا دارم. نه به ارزش هایی که در جامعه است پایبند هستم و نه به آن چیزهایی که در ذهنم است خیلی اعتقاد راسخ و پابرجا دارم. پس ما در جامعه وقتی با یک جمع زندگی می کنیم یک ارزش هایی وجود دارد که این ارزش ها از ارزش های فردی و اجتماعی تشکیل شده است و بر جامعه حاکم است و ما با آن ها زندگی می کنیم.
یکی از مواردی که در جامعه مطرح است داشتن خانواده است. آیا برای من داشتن خانواده مهم است یا نه؟ حفظ و حراست از این خانواده مهم است یا نه؟ این ها ارزش های من است. یعنی من چارچوب هایی را تایین کرده ام و به آن ها احترام می گذارم و دوست ندارم کسی به آن بی احترامی کند و وارد حریم من شود. این که من مایل هستم خانواده ای داشته باشم و آن خانواده را حفظ و حراست کنم. من یکسری اعتقاداتی دارم که برای من یک ارزش محسوب می شود. متانت، حجب و حیا، مردانگی، جوانمردی، غیرت. این ها در جامعه ما بصورت ارزش های اجتماعی به حساب می آید و زمانی که ما در جا و مکانی قرار داریم که احساس می کنیم این موارد رعایت نمی شود، این ارزش ها زیر سوال می روند. یک مواقعی احساس می کنیم که این ارزش ها دیگر آن زیبایی قبل را ندارند و همگی به ضد ارزش تبدیل شده اند. حالا اگر ما با این ها حرکت کنیم هر کدام از این موارد می تواند در سبک زندگی ما تاثیر گذار باشد. چون این موارد نوع دیدگاه و باور ما را تعیین می کند و ما  با آن ها داریم حرکت می کنیم. اگر برای من جوانمردی به هیچ وجه به عنوان یک واژه مفهوم پیدا نکند، من خیلی از فاکتور ها را زیر پا می گذارم. سعی می کنم که فقط به فکر خودم باشم. خیلی جا ها حق را ناحق می کنم و عدالت را رعایت نمی کنم. جایی که از دستم بر می آید کمک نمی کنم. اینجاست که سبک زندگی من منطبق با این دیدگاه من حرکت می کند. شاید خیلی خودخواهی، شاید از یک دید محدود نگاه کردن به زندگی و این که من فقط باید مراقب خودم باشم و هیچ مسولیتی در قبال هیچ کس در جامعه ندارم. نو دوستی زیر سوال می رود. هم نوایی زیر سوال می رود و آرام آرام وقتی این ارزش ها از بین می روند، من هنجار ها را هم رعایت نمی کنم و آنجاست که شاید من می توانم بگویم که شاهد یک شخصیت ضد اجتماعی هستیم و البته به شکل شدید. ولی به هر حال من نمی توانم خیلی راحت زندگی کنم چون آرامش ندارم. مهمترین پیامد این است که من آرامشم را از دست داده ام.
چارچوب های ذهنی که در قالب ارزش برای خودمان تعیین می کنیم، اگر خیلی دست و پا گیر باشد زندگی را برای خودمان سخت می کند. اگر بسیار خشک و انعطاف ناپذیر باشد، زندگی را برای خودمان سخت می کند و در آن صورت فشاری که به خودمان وارد می کنیم به شکلی مشخص می شود. حالا یا در جسم و یا در روانمان. اگر این چارچوب های ذهنی خیلی برای ما راحت در نظر گرفته شوند، یعنی در واقع هیچ حد و مرزی برای  آن در نظر نگریم به صرف اینکه می خواهیم راحت زندگی کنیم، خیلی از چیزها را یاد نمی گیریم که رعایت کنیم. به هر حال بخشی از زندگی ما در اجتماع است. خانواده کوچک ترین نهاد اجتماعی است و بزرگ تر از آن مدرسه و ... . طبیعی است که برای راحت زندگی کردن برای این که حد و حدود ها را رعایت کنیم و حفظ حریم بشود، جامعه به ما کمک می کند و قوانینی را بر ما حاکم می کند. یعنی به یک نوعی بعد از والدینمان به ما یاد می دهد که اگر این کار ها را انجام دهیم بهتر می توانیم زندگی کنیم. ارتباطاتمان حفظ می شود. بدون وارد شدن به حریم افراد ما می توانیم یک ارتباطات اجتماعی درستی را رقم بزنیم و آن ها را پایدار کنیم. در این صورت است که ما دیگر احساس فشار نمی کنیم که این قوانین از طرف جامعه دارد به ما فشار وارد می کند. ما آن را با جان و دل می پذیریم. چون در غیر این صورت هرج و مرج حاکم می شود. روی این اصل است که ما وقتی وارد اجتماع می شویم یاد می گیریم که من باید به چارچوب های دوستانم احترام بگذارم. حریمی که برای خودشان قائل هستند احترام بگذارم و متقابلا از آنها می خواهم که این احترام را به من هم بگذارند. در این صورت است که ما می توانیم راحت یکدیگر را بپذیریم و در کنار هم یک زندگی اجتماعی داشته باشیم.
حالا در بحث احترام گذاشتن، شاید گاهی اوقات ما به صورت گله و شکایت از زبان بعضی از دوستان می شنویم که مثلا یه زمانی بچه ها به والدین، پدربزرگ و مادربزرگشان بیشتر احترام می گذاشتند و الان دیگر این ارزش کم رنگ تر شده است. من نمی خواهم بگویم که این ارزش در جامعه تغییر رنگ داده است. شاید در واقع به نوعی تربیت و شیوه فرزند پروری در خانواده ها تغییر کرده که در خانواده ها بچه به آن شکل مثل قبل دیگر آن اعتقاد را ندارند. وگرنه در جامعه هنوز هم همین قوانین حاکم و پابرجا است. بخاطر همین عزیزانی که در خانه با شیوه های فرزند پروری مختلف و شاید گاهی به شکل ساده رشد می کنند و وارد اجتماع می شوند احساس می کنند که فشاری دارد به آن ها وارد می شود.
از این بابت که به چطور می توانیم این هنجار ها را آموزش بدهیم باید بگویم همیشه با اکثریتی هم نوا باشیم و نمی توانیم تنها باشیم و در زندگی ساز مخالف بزنیم. در عین حال هنوز خودمان هم به آن سطح نرسیده ایم که بگوییم کاری که می کنیم درست است یا خیر؟ آموزش دادن به شیوه ساده منوط به این است که ما خودمان خیلی راحت و بی دردسر این هنجارها را رعایت کنیم. وقتی که ما این هنجارها را رعایت می کنیم و بعد با یک دلیل زیبا آن را برای فرزندمان توصیف می کنیم، رعایت کردن برای بچه خیلی راحت تر از خودمان است. وقتی که یکی از هنجارهای اجتماعی ما این است که قوانین راهنمایی و رانندگی را رعایت کنیم، به تابلوهایی که در کنار اتوبان و جاده ها نصب شده توجه کنیم و بر اساس آن قدم برداریم، وقتی من خودم به عنوان راننده و یا به عنوان یک مادر به عنوان پدر رعایت نمی کنم، طبیعی است که نمی توانم انتظار داشته باشم که این به صورت یک هنجار در ذهن فرزندم جا بیوفتد. پس ما چون خودمان الگو هستیم، اگر خیلی راحت رعایت کنیم و به زیبایی این را برای فرزندمان توصیف کنیم که چرا این کار را انجام می دهیم، برای آنها رعایت کردن راحت تر است.در مورد این که چرا در بعضی از خانواده ها بعضی از بچه ها مقید تر می شوند به شیوه های فرزند پروری بر می گردد. به هر حال شیوه های فرزند پروری ما یا می تواند به صورت دموکراسی باشد و پدر و مادر و بچه ها حق اظهار نظر با هم را دارند و و در تصیم گیری ها اشتراک نظر دارند.بعضی از خانواده ها سهل نگر هستند و بچه ها را راحت می گذارند تا هر کاری که دوست دارند انجام دهند. در این صورت هیچ هنجار و ارزشی در ذهن بچه نقش نمی بندد. هیچ نگرشی، مطلوب و نامطلوبی و هنجار و ناهنجاری برای آن ها تعریفی ندارد.گروه دیگر خانواده هایی هستند که کاملا به شکل استبدادی با بچه ها رفتار می کنند و می گویند همین است که هست. اینجا ممکن است که بچه ها به هیچ عنوان ارزش ها را رعایت نکنند.پس برای رعایت کردن باید به شیوه فرزند پروری برگردیم و هر چقدر بتوانیم سطح اعتقادات بچه ها را پرورش دهیم، قبول هنجارها، ارزش ها و قوانین هم برای آن ها راحت تر است.
 

 

این برنامه از شنبه ، یکشنبه ، سه شنبه و چهارشنبه از ساعت ۱۹:45به مدت 35 دقیقه از رادیو سلامت موج اف ام ردیف ۱۰۲ مگا هرتز برگزار می شود.