دکتر مریم فرضی مشاور ارشد خانواده و مدرس دانشگاه
اغلب گفته میشود که ناامیدکنندهترین جنبه زندگی زمانی است که اوضاع آنطور که ما انتظار داشتیم پیش نمیرود. وقتی به توقعاتتان نگاه میکنید، و اینکه از کجا ناشی شدهاند و چرا به آنها اعتقاد داریم، میتوان گفت که برای ناامید شدنمان برنامهریزی شده است. زوجی را تصور کنید که چند ماهی است با هم آشنا شدهاند و میخواهند اولین عیدشان را با هم جشن بگیرند. اینجاست که میبینیم مشکلاتی پیش میآید. دختر در خانوادهای نسبتاً سنتی بزرگ شده است که به شدت مراسمات عید از شام شب عید گرفته تا هفتسین و دید و بازدیدها انجام میشود و درمقابل پسر متعلق به خانوادهای است که راحتی و اولویتهای شخصی مهمتر هستند و والدین خیلی زود کادوهای عیدی را باز کرده و در روز عید هم خانواده به بازی و تماشای تلویزیون و تفریح میگذراند. عصر هم بعضی از اعضای فامیل به خانواده آنها آمده و حسابی دور هم خوش میگذرانند.هیچکدام از این دو شخصیت واقعی نیستند اما در مواجهه ما با موقعیتهای مختلف زندگی بررسی آنها به دردمان میخورد. هر دو نفر تصور میکردند که تجربه خودشان از عید «طبیعی» و نرمال است و همان کاری است که بقیه آدمها میکنند. اما این دو نفر اگر قبل از ازدواج با هم درمورد این اختلافات صحبت نکنند، بعد از ازدواج میبینند که کاملاً ناامید شده و هیچکدام از نیازهایشان برآورده نمیشود؛ بااینکه هیچکدام درواقع کار اشتباهی انجام ندادهاند. ما معمولاً تصور میکنیم که بقیه آدمها همه چیز را همانطور که ما میبینیم، میبینند و بیشتر مشاجرات بر سر این است که «روش من بهتر است»