مریم فرضی روانشناس و مدرس دانشگاه
اگر به مشکلاتتان نگاه کنید متوجه میشوید که ریشه بسیاری از مشکلات در ذهن شماست. قضیه این است: یک سری وقایع بیرونی اتفاق میافتد، ما تصمیم میگیریم که تنها بخشی از داستان را ببینیم، سپس موقعیت را به گونهای تفسیر میکنیم که باعث یک سری تضاد ذهنی در ما میشود و نتیجه آن شکلی از ناراحتی درونی است.
اگر چه گفتن این جمله که "مشکلاتت را دور بریز" آسان است اما ما و شما میدانیم که به این سادگی هم نیست. ما سالهای سال شرایط را برای جذب مشکلات و کشمکشها فراهم کردهایم. آن قدر که راهکار ساده "فکر نکردن در مورد مشکلات" خیلی در ما موثر نیست. ما به ابزاری نیاز داریم که به ریشه مشکلات ضربه بزنیم.
بیایید کاری را امتحان کنیم. برای یک یا پنج دقیقه چشمهایتان را ببندید و این مدت این مفهموم را مرور کنید که شما سکوت و آرامش میخواهید و نمیخواهید این افکار شما را پریشان کنند.خواندن را متوقف کنید و این کار را انجام دهید.
خب چه اتفاقی افتاد؟ شاید متوجه شده باشید که لحظهای که ساکت شدید افکار شروع به خودنمایی کردند؛ افکاری بیربط و بینظم. این افکار نوعی پریشانی هستند که از سکوت درونی ما سر بر میآورند.
این فقط یک تجربه بود که ما با اراده خود ذهنمان را زیر نظر گرفتیم و تلاش کردیم آرام شویم، اما نتوانستیم. حالا فضای درونی خود را وقتی که روز خود را میگذرانیم، بیخبر از افکار آلودهای که وارد ذهن ما میشوند، تصور کنید.